Neda Irani

A Skeptic's View

Tuesday, May 29, 2012

 

کتک زدن زنان در قرآن مجید کریم


در قرآن مجید کریم رسما کتک زدن زنان را توصیه کرده است:
در آیه ۳۴ سوره نساء نبشته است: ترجمه انصاری
مردان، کارگزاران و تدبیرکنندگانِ [زندگی] زنانند، به خاطر آنکه خدا مردان را [از جهت توان جسمی، تحمل مشکلات و قدرت روحی و فکری] بر زنان برتری داده، و به خاطر آنکه [مردان] از اموالشان هزینه زندگی زنان را [به عنوان حقّی واجب] می پردازند؛ پس زنان شایسته و درست کار [با رعایت قوانین حق] فرمانبردار [و مطیع شوهر] ند [و] در برابر حقوقی که خدا [به نفع آنان برعهده شوهرانشان] نهاده است، در غیاب شوهر [حقوق و اسرار و اموال او را] حفظ می کنند. و زنانی که از سرکشی و نافرمانی آنان بیم دارید [در مرحله اول] پندشان دهید، و [در مرحله بعد] در خوابگاه ها از آنان دوری کنید، و [اگر اثر نبخشید] آنان را [به گونه ای که احساس آزار به دنبال نداشته باشد] تنبیه کنید؛ پس اگر از شما اطاعت کردند برای آزار دادن آنان هیچ راهی مجویید؛ یقیناً خدا بلند مرتبه و بزرگ است.
اینهم ترجمه خرمدل:
مردان بر زنان سرپرستند (و در جامعه ی کوچک خانواده، حق رهبری دارند و صیانت و رعایت زنان بر عهده ایشان است) بدان خاطر که خداوند (برای نظام اجتماع، مردان را بر زنان در برخی از صفات برتریهائی بخشیده است و) بعضی را بر بعضی فضیلت داده است، و نیز بدان خاطر که (معمولاً مردان رنج می کشند و پول به دست می آورند و) از اموال خود (برای خانواده) خرج می کنند. پس زنان صالحه آنانی هستند که فرمانبردار (اوامر خدا و مطیع دستور شوهران خود) بوده (و خویشتن را از زنا به دور و اموال شوهران را از تبذیر محفوظ) و اَسرار (زناشوئی) را نگاه می دارند؛ چرا که خداوند به حفظ (آنها) دستور داده است. (زنان صالح چنین بودند ولیکن زنان ناصالح آنانی هستند که سرکش می باشند) و زنانی را که از سرکشی و سرپیچی ایشان بیم دارید، پند و اندرزشان دهید و (اگر مؤثّر واقع نشد) از همبستری با آنان خودداری کنید و بستر خویش را جدا کنید (و با ایشان سخن نگوئید. و اگر باز هم مؤثّر واقع نشد و راهی جز شدّت عمل نبود) آنان را (تنبیه کنید و کتک مناسبی) بزنید. پس اگر از شما اطاعت کردند (ترتیب تنبیه سه گانه را مراعات دارید و از اخفّ به اشدّ نروید و جز این) راهی برای (تنبیه) ایشان نجوئید (و نپوئید و بدانید که) بیگمان خداوند بلندمرتبه و بزرگ است (و اگر ایشان را بیش از حدّ اذیّت و آزار کنید، انتقام آنان را از شما می گیرد).
متأسفانه ترجمه خرمشاهی، فولادوند، مکارم، صادق پور، مجد و بهرام پور هیچیک بمتن وفادار نبوده اند و ترجمه را قلب کرده اند. و تنها معزی و مجتبوی درست ترجمه کرده اند. 

 

قرآن و جزیه


شرم بر کسانی که کتاب مقدسشان با اهل ذمه و دین ناباوران چنین سخن می راند:
آیه ۲۹ سوره ۹ قرآن می نویسد:
اى مؤمنان همانا مشركان پليدند، لذا نبايد پس از امسالشان به مسجدالحرام نزديك شوند، و اگر از [ركود تجارت و] تنگدستى مى‏ترسيد، زودا كه خداوند، اگر بخواهد شما را از فضل خويش توانگر گرداند، كه خداوند داناى فرزانه است‏ (۲۸) با اهل كتابى كه به خداوند و روز بازپسين ايمان ندارند و حرام داشته خدا و پيامبرش را حرام نمى‏گيرند و دين حق نمى‏ورزند، كارزار كنيد تا به دست خويش و خاكسارانه جزيه بپردازند (۲۹) 
ترجمه خرمشاهی  

Monday, May 21, 2012

 

گوشه ای هولناک از کتاب رگ تاک نقدی بر آن


گوشه ای هولناک از کتاب رگ تاک نقدی بر آن 
واقعیت اینستکه عمل تاریخی سید جمال‏الدین افغانی، او را در جمع کارگذاران سیاست انگلیس در خاورمیانه قرار می‏دهد. دست پرورده ساختن حکومتها و دامن زدن به توهم در بارهء اسلام، هدف اساسی این سیاست بوده است. تاریخ ایران دستکم از این لحاظ باید سپاسگزار «حکومتهای استبدادی» دوران قاجار باشد، که از برقراری اولین حکومت اسلامی در ایران توسط جمال‏الدین افغانی جلو گرفتند! جالب اینکه در همان زمانی مشت جمال‏الدین افغانی برای دربار ایران باز بوده است. از جمله مخبرالسلطنه هدایت او را «گرگ بالان دیده» نامیده، نوشته است:
«بموافقت سیاست انگلیس با (ارنست) رِنان دوستی پیدا کرد. در ۱۳۰۳ باز به لندن رفت. متمهدی در سودان طلوع کرد، سید را برای کار او بکار انداختند.» (۵۷)
این «روشنفکران چپ» ایران بودند، که بعدها ستیزه‏جویی و اسلام‏پناهی مخرّب او را، نشان انقلابیگری‏اش دانستند!
پس از آنکه در پی تأمین «تناسبهای تاریخی»، جمال‏الدین افغانی را در طیف روشنگران نیافتیم، لازم است به چهرهء «سرآمد متفکران و روشنفکران در آستانهء انقلاب مشروطه»، میرزا آقاخان کرمانی، نگاهی بیافکنیم. در مورد شرح زندگی و بررسی آثارش به پژوهش دو پژوهشگر یاد شده ارجاع میدهیم و به بررسی نکاتی دربارهء او اکتفا میکنیم.
در ارزیابی میرزا آقاخان محور اصلی را این حقیقت تشکیل میدهد که او بابی بوده است! همین «تناقض» باعث گشته، کسانیکه نتوانسته‏اند نادیده‏اش بگیرند، کوشیده‏اند «بابیگری» او را در پرده گذارند. در حالیکه نه تنها میرزا آقاخان بارها اعلام داشته است که «بنده از اهل نبی نیستم» (۶۰)، بلکه دلیل کافی برای اینکه تا دم آخر نیز از بابیگری دست بر نداشت همینست که:
«من مالم را به دیگری مصالحه کرده و وصیت کرده‏ام تا او را به فقرا و ابناء سبیل، یعنی بابیان بدهند.» (۶۱)
با مسکوت ماندن و حتی انکار بابیگری میرزا آقاخان، راه برای ستایش او باز شد. از او بدرستی بعنوان «بنیانگزار روشنگری در ایران»، (۶۲) «نمایندهء روح نوجویی زمانه»، «نمایندهء کامل عیار فرهنگ ایرانی»، «یکتا مورخ متفکر زمان خود» (۶۳)، «سرآمد روشنگران ایران»، «پیشرو فکر سوسیالیسم» (۶۴) و «سوسیالیست انقلابی» (۶۵) یاد کرده‏اند. حتی اسماعیل رائین نیز دربارهء او نوشت:
«میرزا آقاخان کرمانی، حقیقتاً شیفتهء آزادی، برادری و مساوات بود. او بر خلاف دیگر استادان فراماسونی که بر او ریاست داشتند (ملکم‏خان و سید جمال‏الدین افغانی) نه به پول و ثروت دلبستگی داشت مثل ملکم‏خان، و نه به جاه و مقام و توسل به خارجیان عشق میورزید، مانند سید جمال.» (۶۶)
پافشاری بر بابی بودن میرزا آقاخان، در درجهء اوّل بدین سبب مهم است که در غیر اینصورت اصولاً راه به درک شخصیت علمی و روشنگرانهء او بسته میماند. برعکس براحتی میتوان نشان داد که میرزا آقاخان درست به سبب رهایی از شیعه‏زدگی به پیشرو تفکر اجتماعی در ایران بدل شد و اگر هم در اشاعهء افکار مترقی اروپایی گام برداشت، برخلاف «روشنفکران» دیگر، این افکار را بدرستی درک میکرد.
وانگهی با چشم‏پوشی از آن اصولاً نمیتوان وسعت فکرش را دریافت. این واقعیت را در پژوهش فریدون آدمیت در بارهء «اندیشه‏های میرزا آقاخان کرمانی» میتوان نشان داد. آدمیت که تأکید میکند:
«فکر در خلأ بوجود نمیآید، لازمهء آن وجود زمینه و زیرسازی فرهنگی قبلی است.» (۶۷)
این «زمینه و زیرسازی» را در آقاخان نمیبیند و حیران میماند، که وسعت فکر او از کجا ناشی شده است:
«ازکلامش سراسر حکمت میتراود و روح فلسفهء ترقیپذیری و خوشبینی و انسان دوستی قرن نوزدهم آمیخته با فلسفهء افلاطونی در آن نمایان است.» (۶۸)
«... میرزا آقاخان کرمانی مستقیماً از افکار متفکران سوسیالیسم مغرب متأثر گشته بود.» (۶۹)
«در آثارش تأثیر ژرف عقاید منتسکیو، روسو، آگوست کنت، و هربرت اسپنسر نمایان است. با افکار لاک و هابز هم آشنا بوده...» (۷۰)
پرسیدنی است، میرزا آقاخان در هشت سال (۱۳۱۳ - ۱۳۰۵ ق) اقامت در اسلامبول، از چه امکاناتی برای آشنایی با این متفکران اروپایی برخوردار بوده است؟ اگر در نظر گیریم که او به سن ۳۲ سالگی وارد اسلامبول شد و در این هشت سال، غیر از مقالاتش در «روزنامهء اختر»، «۲۰ کتاب و رساله نیز تألیف و ترجمه کرده»، (تا به امروز تنها شش تا ازکم خطرترین آنها منتشر شده است!) (۷۱)، تازه، همواره با فقر مادی دست به گریبان بوده و در زمینهء اجتماعی و سیاسی نیز فعالیت وسیع داشته است، تنها یک امکان باقی میماند، که وسعت فکر و ژرفی اندیشه‏اش را نتیجهء «زمینه و زیرسازی فرهنگی» او بدانیم.
ناگفته نماند، که آشنایی محدودش با انگلیسی و «کمی هم فرانسوی»، اصولاً به او امکان نمیداد، که «مترجم» افکار متفکران اروپایی باشد. وانگهی، ارزش روشنگری میرزا آقاخان در درجهء اوّل نه در طرح افکاری است که در آثار متفکران بزرگ اروپایی نیز یافت میشود، بلکه در این است که سرچشمه و چگونگی برآمدن این افکار را در تاریخ، فرهنگ و مدنیت ایرانی نشان داده است.
آنچه مقام او را به عنوان «یکتا مورّخ متفکر زمان خود» تثبیت میکند، همینست، که بر «تاریخ‏نگاری اسلامی» غلبه نمود و «آیین داد، اساس آزادی، احترام به عقاید دینی ملل مختلف و قانون مشورت را در مملکتداری هخامنشیان میستاید.» (۷۲)
«مقصود حقیر اینستکه در هر عصر مقتضیات و اسباب ترقی و تنزل دولت را شرح بدهم تا به این عصر حاضر. امروزه برای ایران چنین تاریخی لازم است، اگرچه نویسندهء آن را خطر جان است، ولی بنده جان خود را در این راه میگذارم.» (۷۳)
میرزا آقاخان کرمانی اولین تاریخ‏پژوه دوران معاصر ایران است، که نشان داد، سیر صعودی تاریخ و مدنیت ایرانی با تسلط اسلام متوقف و سپس به جادهء نزول و انحطاط افتاد. او مجموعهء بهم پیوستهء مظاهر مدنیت و فرهنگ ایرانی را «ایرانیگری» مینامد و از آن در مقابل اسلام (به عنوان «فرهنگی» برآمده از شرایط زیست ماقبل مدنی)، دفاع میکند:
«اسلام مناسب قبایلی وحشی و دزد مزاج باشد که راهی برای معاش و زندگانی جز غارت و یغما نداشتند و جز طریق فحشا و بیباکی نمیپیمودند.» (۷۴)
میرزا آقاخان سرشتگی مدنیت ایرانی را با آیین ایران باستان، در مجموعه‏ای ملموس از اصول زندگی و کشورداری نشان می‏دهد و از هم دریدگی این مجموعه را علت واقعی بازماندن ایران از پیشرفت می‏یابد. هرچند که بدیدهء انتقادی نارسایی خردگرایی در ایران را دریافته و رشد آن در اروپا را بدرستی نتیجهء غلبه بر باورهای باستانی می‏داند:
«مسیحیان انجیل ساختگی بی‏سر و ته را بوسیدند و بر طاق کلیسا نهادند و به دنیای غلم و هنر قدم گذاردند. وگرنه امروز گداتر و فقیرتر و جاهلتر از آنها کسی نبود.» (۷۵)
«دماغی که لطمهء اعتراض را نبیند. درست فکر نتواند و عقل که صد ایراد و افکار را تحمل نکند، معتدل حکم ننماید.» (۷۶)
«ایرانیگری» از نظر میرزا آقاخان همانا مجمومهء ویژگیهایی است که در ایران، این «چهارراه جهانی»، بالید و مظاهر آن در تضاد با اسلام هنوز هم در خوی و منش ایرانی تداوم دارند. این ویژگی‏ها از یکسو تار و پود حیات اجتماعی در این «نقطه» از جهان را تشکیل میدهد و از سوی دیگر سهمی است که «ملّت ایران» در برآیند فرهنگ جهانی و بشری میتواند و باید ادا کند، نه بیشتر و نه کمتر.
مثالی بزنیم: «مهمان‏نوازی» یکی از مظاهر «پیش پا افتادهء» ایرانیگری است! مهمان‏نوازی بیشک نه تنها ریشهء عمیق در فضای معنوی ملتی دارد که در «چهارراه جهانی» زیسته، موشکافی آن در بُعد اجتماعی و تاریخی نشان میدهد که علیرغم سوءاستفاده‏های مداوم و خونبار، بعنوان یکی از ویژگیهای ملی ایرانی در طول هزاره‏ها و فراز و نشیبهای دهشتناک دوام آورده است. نه آنکه دیگر ملتها مهمان‏نواز نیستند، بلکه ویژگی مهمان‏نوازی ایرانی آنستکه «دیگران» را نه تنها «اجنبی» نمیبیند، که مشتاقانه به استقبال هر آنچه غریب و نو هست، نیز میرود.
هر گلی نو که در جهان آید / ما به عشقش هزار دستانیم
همچنانکه تعصب‏نژادی، و بطور کلی هرگونه تعصب قومی، عقیدتی، زبانی، منطقه‏ای و غیره، برای ملتی که از درهم آمیختگی ده‏ها نژاد و تیره و قوم و مذهب در سرزمینی با تنوعی چشمگیر از لحاظ طبیعی و انسانی قوام یافته، نمیتواند مفهومی داشته باشد.
از آنجا که محور اساسی تفکر تاریخی او، از دو سو مورد تحریف و تکذیب عمامه‏بسران و «روشنفکران» واقع شده، توضیحی لازم است:
این تحریف از یکسو در این جهت است، که نظرش در بارهء اسلام بعنوان «فرهنگ قبایل بدوی» را به «عرب ستیزی» نسبت داده‏اند. از جمله ملک الشعرا بهار مینویسد:
«فکر ضد عرب در ایران از او نشأت کرد.» (۷۷)
در حالیکه میرزا آقاخان نه تنها فرسنگها از تعصب‏نژادی دور است، بلکه درست آنچیزی را هدف میگیرد که «اسلام‏زدگان» از غلبه بر آن عاجزند و آن همانا «اسلام ایرانی و شیعی» است. او درست همین اسلام را «درختی خشکیده و استخوانی پوسیده» (۷۸) مییابد:
«بجان تو اگر یک جلد کتاب بحار (الانوار مجلسی ن.) را در هر ملتی انتشار دهند و در دماغ‏های آنان این خرافات را استوار و ریشه‏دار دارند ، دیگر امید نجات از برای آن مشکل و دشوار است.» (۷۹)
در همفکری با آخوندزاده که نوشت:
«اگر نصایح و مواعظ مؤثر میشد، گلستان و بوستان شیخ سعدی، باید ایران را به بهشت برین تبدیل میکرد.» (۸۰)
میرزا آقاخان اولین کسی است که نفوذ «اخلاق» و «فرهنگ» اسلامی را توسط سعدی افشا نموده، تأثیر مخرب آنرا نشان داده است. یکی از همفکران او بعدها نوشت:
«اولین حکایت گلستان یاد میدهد که «دروغ مصلحت‏آمیز به از راست فتنه‏انگیز است»؛ حکایت چهارم تلقین میکند که «تمایلات ارثیهء جناییه با هیچ تربیتی قابل اصلاح نیست»؛ حکایت هشتم میرساند که پادشاهان باید کسانی را که از ایشان میترسند، بدون ترحم از میان بردارند. «گربهء مسکین اگر پر داشتی تخم گنجشک از جهان برداشتی»؛ حکایت نهم میگوید که «وراث یک شخص بزرگترین دشمنان او میباشند»؛ حکایت چهاردهم مدعی است که «سربازی که جیرهء او از دولت نمیرسد حق دارد از جنگ فرار نماید»؛
باش تا دستش ببند روزگار / پس به کام خویشتن مغزش برآر
تربیت نااهل را چون گردکان بر گنبد است.» (۸۱)
نظر میرزا آقاخان در بارهء دین، هنوز هم با اعتبار است:
«میزان و برهان ما در تصدیق مذهب و ادیان هر ملت اینستکه هرگاه کیشی موافق منش و موافق وضع معیشت ملتی تأسیس شود. چه در تمدن و اخلاق چه در علوم و ترقی، اسباب پیشرفت آن ملت گردد، آن کیش را دین بهین و آن مذهب را آیین متین دانیم، والّا به هیچ نشمرده سهل است طاعون مهلک و بلای مرض انگاریم.» (۸۲)
آدمیت در بارهء رسالهء «هفتاد و دو ملت» او مینویسد:
«جوهر کلامش یگانگی زبدهء همه ادیان است و تخطئهء ستیزگی‏های مذهبی و غایت آن دعوت جهانیان است به مدارا و شکیبایی.» (۸۳)
از سوی دیگر ستایش او از فرهنگ، آیین و مدنیتی که در طول هزاران سال در ایران زمین رشد کرده بود، نشانهء واپسگرایی او و از آن بدتر خمیرمایهء تبلیغات شاه پرستانهء دربار پهلوی قلمداد کرده‏اند. تا آنجا که کسانی چون آل احمد او را «فاشیست» خواندند (۸۴) که نشانهء دشمنی عمامه‏بسران با افکار ایران دوستانهء اوست.


Saturday, May 12, 2012

 

ایرج اسکندری و تفکر مستقل


بخشی از مصاحبه ایرج اسکندری با مجله تهران مصور بتاریخ ۱۵ تیر ۱۳۵۸. شماره ۲۴ 
تهران مصور: بین دولت و امام تضادهایی وجود دارد. شما این تضادها را چگونه تحلیل می کنید؟ و به نظر شما از کدام گرایش باید حمایت کرد دولت یا امام؟
ایرج اسکندری: من جهتی را که به دو حکومتی خاتمه دهد تقویت می کنم. دولت نماینده بورژوازی ملی و امام نماینده خرده بورژوازی شهری و دهقانی [است]. بورژوازی ملی می خواهد جامه را 
می خواهد جامعه را به در چارچوب یک نظام نظام سرمایه داری معتدل و مستقل نگه دارد. [....]   

بخشی از مقاله روزنامه اومانیه ۱۱ سپتامبر ۱۹۷۸ 
اپوزیسیون گفتگو با ایرج اسکندری
"بنظر ایرج اسکندری سازمانی که برای رهبری جنبش استعداد کافی داشته باشد وجود ندارد." " تمام اجتمعت سیاسی سرکوب شده اند. تنها جائی که اجتماعات در آنها ممکن است مسجد است. مسجد به محل ملاقات تمام کسانی تبدیل شده که می خواهند مبارزه کنند، و این خود بیان کننده نفوذ عظیم رهبران مذهبی است. 

Archives

08/01/2008 - 09/01/2008   07/01/2009 - 08/01/2009   08/01/2009 - 09/01/2009   09/01/2009 - 10/01/2009   03/01/2010 - 04/01/2010   05/01/2010 - 06/01/2010   01/01/2011 - 02/01/2011   02/01/2011 - 03/01/2011   03/01/2011 - 04/01/2011   04/01/2011 - 05/01/2011   05/01/2011 - 06/01/2011   02/01/2012 - 03/01/2012   05/01/2012 - 06/01/2012   03/01/2014 - 04/01/2014   01/01/2017 - 02/01/2017   08/01/2018 - 09/01/2018   09/01/2018 - 10/01/2018   03/01/2024 - 04/01/2024  

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

Subscribe to Posts [Atom]

Free counter and web stats