دو راه برای حکومت و سه راه برای مردم
در انتخابات ریاست جمهوری دوم خرداد ۱۳۷۶، حکومت ایران با دو گزینه روبرو بود. یکی تفکر سعید حجاریان بود که عقیده داشت نظام باید از "بالا" دست به اصلاحات بزند وألا با یک انقلاب مردمی مواجه خواهد شد و دیگری تفکر سعید امامی که معتقد بود اصلاحات میتواند باعث از هم گسیختگی و یا انقلاب دیگری شود. هر دو سعید درست میاندیشیدند.
تفکر سعید اول منجر به ۸ سال زمام داری محمد خاتمی شد که نه تنها اصلاحی جدی در حکومت ایران ایجاد نکرد، بلکه قتل نویسندگان، حمله به کوی دانشگاه، به زندان افتادن دانشجویان و فعالان سیاسی و بستن دهها روزنامه در زمان او اتفاق افتاد. تفکر سعید دوم پس از ۴ سال ریاست جمهوری محمود احمدینژاد، ماهیت "جمهوری اسلامی" را به "حکومت اسلامی" تغییر داد. در یک انتخابات فرمایشی رئیس جمهور هم مانند اکثریت نمایندگان مجلس، اعضای شورای نگهبان، و قوه قضأئیه، به جای انتخاب از سوی جمهور مردم توسط آقائ خامنهای منصوب شد.و به این ترتیب حجت السلام خامنهای سه قوه مجریه، مقننه و قضایی را تحت کنترل گرفت و حتئ یک ملکول باقی مانده از جمهوریت را هم تاب نیاورد.
در مقابل مانند بسیاری از جنبشهای امروزین دنیا تعدادی از جوانان و زنان که در طول سالیان گذشته، هدف حمله مستقیم حکومت ایران قرار گرفته بودند، از ابتدا خواستار براندازی رژیم شدند و دست به سوزاندن اتوبوسها و شورشهای خیابانی زدند. اما نسل پدران و مادران این جوانان بیشتر ترجیح میدهند که نظاره گر باشند یا از دور دستی بر آتش داشته باشند. اما اکثریت مردم معترض کم هزینهترین و مدنیترین شیوه مبارزه را برگزیدند و دست به راهپیماییهای گسترده در تهران، شیراز، اصفهان، کرمانشاه، رشت، تبریز، کرمان،مشهد، آمل، اردبیل، گرگان و بسیاری از شهرهای دیگر ایران زدند. متاسفانه اعتراضات گسترده مردم با حرکت قهرآمیز نظامی حکومت روبرو شد که شروع به دستگیری، زندانی کردن، تخریب اموال عمومی، مجروح کردن و به شهادت رساندن حداقل بیست نفر از ایرانیان زد.
در حال حاضر دو راه در مقابل حکومت ایران قرار دارد.
۱. دولت کودتا برای ۴ سال آینده به کار خود ادامه دهد. این حرکت منجر به خفقان عمومی حداقل تا دوره انتخابات بعدی خواهد شد. در این شرایط سپاه و بسیج به یاری حزب الله لبنان که به تازگی در انتخابات لبنان شکست خورده یک سیستم گشتاپو همانند آلمان نازی یا سیستم استبداد صغیر محمد علی شاهی در ایران به وجود میاورند.
۲.تن دادن به خواست مردم معترض و پذیرفتن رئیس جمهوری آقائ موسوی که البته این حرکت بدون جابجایی آقای خامنهای در رژیم ایران غیر ممکن است. و هزینه بسیار سنگینی را برای جایگاه و مشروعیت ولی فقیه در ساختار سیاسی ایران رقم خواهد زد.
در مقابل مردم ایران اما ۳ راه وجود درد.
دو راه اول به طریق اولی همان است که در مقابل جمهوری (حکومت) اسلامی است.
۱. اگر احمدینژاد برسر کار بماند. زندگی مردم به یک حد غیر ممکن میرسد و ممکن است تا چند سال دیگر با یک حکومت شبهه نظامی طالبانی مواجه شویم. که قاعدتا بعد از ۸ سال دولت آقائ احمدینژاد مشارکت مردمی در انتخابات بعدی به حد صفر خواهد رسید.
۲. اگر آقای موسوی انتخاب شود، اگرچه آقای خامنهای باید کنار برود اما دوام "جمهوری اسلامی" صد چندان خواهد شد و نظام جمهوری "اسلامی" بسیار پایدار میشود. در اینجا یک سوال مطرح میشود آیا موسوی "میخواهد" یا اساسا "میتواند" که دست به اصلاح قانون اساسی آپارتایدی جمهوری اسلامی بزند؟
۳. برای مردم و خصوصا جوانان و زنان راه سومی هم وجود دارد و آن گذار از جمهوری اسلامی است. اگر ایران به راستی برای همه ایرانیان است، سیستم فعلی گنجایش حقوق برابر انسانی برای همه ایرانیان را ندارد. اصل ۱۰ و ۲۱ قانون اساسی پنجاه درصد ایرانیان (یعنی زنان) را از حقوق برابر شهروندی محروم میکند و نافی برابری حقوق زن و مرد است. تحت لوای همین قانون اساسی در قرن بیست یکم، ایران در میان بیش از ۱۴۰ کشور دنیا، یکی ازتنها ۴ کشور دنیا، است که به طور قانونی زنان را سنگسار میکند.
اصل ۱۳ قانون اساسی هم چهار نوع "انسان" تعریف میکند. مسلمان، یهودی، مسیحی و زردشتی، به این ترتیب بوداییها ، شینتوها، بهائی ها، آته ئیستها، و دیگر خداپرستان و ناپرستان از حقوق شهروندی برخوردار نیستند. اقلیتهای قومی و دینی هم حتئ از حقوقی که همین قانون اساسی برای آنها برشمرده است برخوردار نیستند. استان کردستان و سیستان و بلوچستان که اکثریت تعداد اقلیتهای ایران را دارند، فقیرترین استانهای کشور هم هستند. بنابر این زنان، جوانان و اقلیتها که حقوق حقه بشری خود را می خواهند پیشتاز مبارزات مردمی بوده و هستند.
گذار از حکومت اسلامی به یک حکومت سکولار که دین و سیاست را مانند تمام کشورهای "پیشرفته" دنیا از هم جدا کند، عواقبی هم به دنبال دارد. مردم ما که در روزهای اول پس از انتخابات تنها با حضور و سکوت خود خواستار بازشماری آرا بودند با خشونت عریانو لجام گسیخته حاکمیت مواجه شدند و به زودی دریافتند که بر اساس آنچه اکثر تحلیل گران سیاسی عقیده دارند ریشه تمام اشرار خود آقای خامنهای است. ایشان با کمک حزب الله لبنان و "تعدادی" از بسیجیان و سپاهیان ناآگاه دست به کشتار و تخریب اموال عمومی زده اند و جان، مال و ناموس بسیاری را به خطر انداخته اند.
مردم ما نشان داده اند که اصولا انسانهای خشنی نیستند اما به قول توماس پین از پدران انقلاب آمریکا، درخت آزادی را هر از گاهی باید با خون ستمگرن آبیاری کرد و نه با خوب مردمان بیگناه.
Subscribe to Post Comments [Atom]
08/01/2008 - 09/01/2008 07/01/2009 - 08/01/2009 08/01/2009 - 09/01/2009 09/01/2009 - 10/01/2009 03/01/2010 - 04/01/2010 05/01/2010 - 06/01/2010 01/01/2011 - 02/01/2011 02/01/2011 - 03/01/2011 03/01/2011 - 04/01/2011 04/01/2011 - 05/01/2011 05/01/2011 - 06/01/2011 02/01/2012 - 03/01/2012 05/01/2012 - 06/01/2012 03/01/2014 - 04/01/2014 01/01/2017 - 02/01/2017 08/01/2018 - 09/01/2018 09/01/2018 - 10/01/2018 03/01/2024 - 04/01/2024
Subscribe to Posts [Atom]