Neda Irani

A Skeptic's View

Friday, August 01, 2008

 

خسرو شاکری

شرافت راستگويي؟

گفتن ندارد که يکي از ويژگي هاي روزنامه نگار جنجالي مسعود بهنود اختراع <فاکت> است. همه اين را مي دانند. آخرين دسته گل اين ناراستگوي حرفه اي اختراع مکالمه ايست بين آتاباي سر طويله دار شاه و دکتر مصدق اسير در احمد آباد. او مي نويسد:

فتح الله آتاباي نقل مي کرد‌ به روزگاري هنگام اسب سواري در دشت هاي غرب و جنوب تهران، به يک گاري برمي ‏خورد که مردي با عبا پشت آن نشسته [بود] و گاريچي دارد در جاده [ي] خاکي مي راند. [هنگامي که آتاباي] از کنار گاري که رد مي شود [شد] صدايي ‏مي شنود [شنيد]. نگاه مي کند [کرد. ديد] دکتر مصدق بود[،] ه که از قلعه تبعيدگاه خود در احمدآباد خارج شده [بود] و به سمتي مي رود [رفت]، عبائي بر ‏دوش و عصائي زير چانه. آتاباي چنان کم مقدار نبود که از عتاب ساواک بترسد[.] لگام اسب را مي کشد [کشيد] و سلامي به ‏سابقه آشنائي هاي دور [داد.] [تأکيد افزوده]

آتاباي در[کجا، در چه تاريخي، و به چه کسي نقل کرد؟ نمي دانيم، چون دروغ محض است. چرا دروغ محض؟ چون مصدق به دستور مستقيم شاه به ساواک، نه تنها حق نداشت از محيط تنگ احمد آباد خارج شود؛ وی حتي نمي توانست پزشک مورد نظرش را به خانه ي روستايي خود بطلبد؛ تنها پزشک مجاز ساواک، چون دکتر علوی نماينده ارتجاعی مجلس که به سفارت بريتانيا نيز گزارش می داد، مي توانست از او ديدار کند.

حال، چرا بهنود چنين دروغ شاخداري را اختراع مي کند؟ روشن است براي اعطاي <حيثيت> به قوام السلطنه از زبان مصدق که، بخاطر تمجيد از قوام، به آن نسبت <خردمندانه> هم مي بخشد. بهنود از قول آتاباي مي آورد:

خواستم جدا شوم[. مصدق] گفت[:] «سلام برسان، کدخداي احمدآباد خواستي ندارد». بعد پشيمان شد و گفت[:] <آفتابم بر ‏لب بام است[؛] از من به او [شاه] بگو[: <]از قوام نجات آذربايجان مي ماند و از مصدق اين که خواست نفت مال ملت باشد و ‏نگذاشتند ... [تأکيد افزوده]

چگونه مي شود تصور کرد مصدق بر اين عقيده بوده باشد که مصدق <نجات آذربايجان> را از موفقيت هاي قوام دانسته بوده باشد؟ چنين تصوري باطل است، چون مصدق هرگز در آن سال چنين ستايشي نادرست از قوام نکرد، بل او را مردي مستبد و ناقض قانون اساسي مي دانست که با تقلب در انتخابات مجلس پانزدهم حتي مانع انتخاب مصدق نماينده ي اول تهران در آن انتخابات شد. کافي است به نامه ي هاي مصدق به قوام در آن زمان نگريست و ديد که هيچ نکته ي مثبتي در او نمي ديد.[۱] کافي است به نطق مصدق در روزهاي پاياني مجلس چهاردهم بنگريم که طي آن ها از مذاکرات طولاني قوام در مسکو،که – بر خلاف قانون پيشنهادي مصدق و مصوب مجلس چهاردهم داير بر منع اعطاي امتياز به خارجيان در دوران اشغال کشور – بر سر اعطاي امتياز نفت شمال به شوروي جريان داشت، معترض بود.[۲]. کافي است به موضع دکتر مصدق نسبت به اعطای امتياز به خارجيان به هنگام اشغال ايران، از جمله موافقتنامه‌ای که قوام با شوروي امضا کرده بود، نظري بيفکنيم و ببينيم آيا او <نجات> آذربايجان> و تخليه ي آن خطه را از درايت قوام می دانست. در هيچ جا از سخنان مصدق نمی بينيم که وی تخليه نيروهای شوروی از آذربايجان را به درايت قوام نسبت داده بوده باشد. به ياد بياوريم اعتراض مصدق به قوام را هنگامی که وی در خدمت استالين بود:

وقتی می گوييم ما تخليه ی ايران را يک مسئله ی مقطوع می دانيم مراد ما اين است که ما راجع به اين مسئله به هيچ وجه [حاضر] برای گفتگو و مباحثه نيستيم، و از اجرای اين تعهد قطعی همسايه دوست و متفق خود [شوروی]، که برای حاکميت ما کمال اهميت را دارد، نمی توانيم صرفنظر کنيم. تمام آقايان با من هم عقيده هستند، [نمايندگان: صحيح است] که رئيس دولت و همراهان او برای حل مسائل ديگری به مسکو بايد رفته باشند. [نمايندگان: صحيح است] [يعنی نه حل مسئله تخليه ايران!] ...

... نمی توانم از تذکر اين نکته خودداری کنم که از روز ۲۵ فوريه، يعنی روزی که دولت شوروی اين تصميم را [<داير بر اينکه از روز دوم مارس [۱۹۴۶/۱۱ اسفند ۱۳۲۴] تخليه ی قسمتی از نيروی شوروی از نواحی ايران چون مشهد، شاهرود، و سمنان واقع در خاور ايران ، که در آنجا آرامش نسبی برقرار است، آغاز می شود، اما نيروی شوروی در ساير نواحی ايران تا روشن شدن اوضاع باقی خواهند ماند] به آقای قوام نخست وزير ابلاغ کرده تا کنون هشت روز می گذرد، و من نمی دانم چرا ايشان فوراً بوسيله ی قائم مقام خود مجلس شورای ملی را مطلع ننموده [است]، در صورتی که می دانيم تمام ملت ايران نگران تخليه ی خاک کشور است. ما انتظار داشتيم که رئيس دولت، با توجه به اينکه از عمر مجلس شورای ملی چند روز بيشتر باقی نمانده، در مطلع کردن نمايندگان ملت عجله می کردند، نه اينکه يک چنين اطلاع مهم را مکتوب بدارند [نمايندگان: صحيح است] تا، بعد از خاتمه ی نمايندگی، يک کشورِ بدون مجلس مواجه با يک چنين عنوانات بر خلاف انتظار بشود. دولت بايد متوجه باشد که اين غفلت‌ها برای کشور گران تمام می شود، و مستلزم مسؤوليت بزرگی است. ... تخليه ی ايران برای ما يک مسئله ی حياتی [است] و تمام ملت از بقای قوای خارجی در اين کشور ناراضی است. [نمايندگان: صحيح است] ... مردم از اينکه مسافرت آقای نخست وزير [به مسکو] از مدت متعارف تجاوز کرده و خبری از ايشان نرسيده [است] نگران هستند. [نمايندگان: صحيح است] نگرانی آن‌ها از خاطره هايی است که در جنگ اخير رؤسای کشور‌های کوچک در پايتخت کشور‌های بزرگ دارند. [نمايندگان: صحيح است] ...

... مذاکرات رئيس دولت فقط در حدود قوانين موضوع و مقررات عهود معتبر است. [نمايندگان: صحيح است] و هر تصميمی که خلاف اين منظور باشد در نظر ملت ايران کن لم يکن خواهد بود. [نمايندگان: صحيح است. کف زدن ممتد نمايندگان.][۳] [تأکيد در اصل]

بدين سان، مخالفت مصدق با مذاکرات قوام در مسکو در مورد تخليه ی ايران در برابر اعطای امتياز نفت روشن است و بحث بردار نيست.

جالب اين است که بهنود چنان بجاي مصدق سخن مي گويد که گويي مصدق <دست آورد> قوام را بر ملي کردن نفت ارجح مي دانست! او سپس باز، به دروغ، از قول مصدق به شاه مي آورد:

گاهي فکر کن که از تو چه مي ماند. کاري بکن.> [تأکيد افزوده]

آيا براستي با توجه به آنچه شاه با ملت ايران کرده بود و مي کرد و آنچه مصدق در خاطراتش در باره ي محمد رضا پهلوي، و سلسله ي پهلوي همچون <مخلوق> بريتانيا، نوشته است مي توان باور کرد که مصدق از شاه خواسته بوده باشد که <کاري کند تا ازو چيزي بماند>؟ هر کسي که با مصدق و مبارزات ملت ايران آشنا باشد مي داند که اين، نه فقط يک دروغ بزرگ، که حتي افترايي عظيم است که اين روزي نامه نگار هفت رنگ بر مصدق مي بندد، اما نخ افترای او از باد است و گره خوردنی نيست.

گره به باد مزن گرچه بر مراد رود / (حافظ)

از اين همه گذشته، مصدق، در آن سن و سال و با آن پيکر نحيف و فرسوده ی زندان کشيده، بر روی گاری، آن هم بيرون از ديوار‌های قلعه احمد آباد، که در آن زندانی بود، چه کار می کرد؟ آخر، رُمان نوشتن هم استعداد می خواهد، چون خرمن کوفتن!

خ. شاکري (زند)

پاريس ۱۶ ارديبهشت ۱۳۸۸


[۱] محمد ترکمان (گردآورنده)، نامه هاي دکتر مصدق، دو جلد، ج. ۱، تهران ۱۳۷۴، صص ۹۴-۹۰.

[۲] حسين کي استوان (گردآورنده)، سياست موازنه ي منفي، دو جلد، تهران ۱۳۲۹، ج. ۲، صص ۲۴۵ به بعد.

[۳] حسين کي استوان (گردآورنده)، سياست موازنه ي منفي، دو جلد، تهران ۱۳۲۹، ج. ۲، صص ۷۹-۲۷۶


Comments: Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]





<< Home

Archives

08/01/2008 - 09/01/2008   07/01/2009 - 08/01/2009   08/01/2009 - 09/01/2009   09/01/2009 - 10/01/2009   03/01/2010 - 04/01/2010   05/01/2010 - 06/01/2010   01/01/2011 - 02/01/2011   02/01/2011 - 03/01/2011   03/01/2011 - 04/01/2011   04/01/2011 - 05/01/2011   05/01/2011 - 06/01/2011   02/01/2012 - 03/01/2012   05/01/2012 - 06/01/2012   03/01/2014 - 04/01/2014   01/01/2017 - 02/01/2017   08/01/2018 - 09/01/2018   09/01/2018 - 10/01/2018   03/01/2024 - 04/01/2024  

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

Subscribe to Posts [Atom]

Free counter and web stats