آرمان یوسفی
دکتر اسماعیل نوری علا از روشنفکران صاحب نام ایرانی است، که با پایه گذاری سایت سکولاریسم نو اندیشه سکولار را بمثابه نردبانی که دموکراسی را نوید می دهد به ما معرفی کرده است. سایت او این روزها پربارتر از همیشه مطالبی بسیار خواندنی و پرسش برانگیز را مطرح می کند. دکتر نوری علا از معدود مبارزان راه آزادی، برابری و عدالت اجتماعی است که جایگاهی شایسته در میان اندیشمندان سیاسی ایران دارد. امیدوارم تا روزی که فرایند دموکراسی در ایران نضج و نسج نیافته او از پای ننشیند و به کار خویش ادامه بدهد.
اما اخیرا ایشان از بعضی اعتقادات گذشته (1) خود بازگشته و از آقای رضا پهلوی به عنوان سخنگوی اصلی "سکولارهای سبز" طرفداری می کند. برعلیه دکتر نوری علا سخن گفتن برای صاحب این قلم دشوار است، چراکه به جدال دوستی می روم که گرچه یک بار بیشتر او را ندیده ام، اما از خواندن مقالات و کتابهای او سود جسته ام و خود را اغلب با او هم رای می یابم.
اما مطرح کردن نام رضا پهلوی به عنوان رهبر اپوزیسیون، یا حتی یک سخنگو، شایسته این استاد کهنه کار لائیک نیست. حقانیت بخشیدن به رضا پهلوی که حقانیتی ندارد کاری است که به راستی شایسته هیچ ایران دوستی نیست. آقای نوری علا که تا دیروز از شاهزاده نامیدن او اکراه داشت و بحق نوشته بود: "من ... ايشان را «شاهزاده» نمی خوانم [و] .... اعتقاد دارم که از همه گونه اصطلاح مختوم به «زاده» ـ مثل «آقا زاده»، «آيت الله زاده»، «امام زاده» و «شاهزاده» ـ بوی نوعی تفاخر و امتيازخواهی بی دليل به مشام می رسد،" (1) امروز در مصاحبه با تلویزیون آقای عليرضا میبدی بدفعات او را شاهزاده خطاب می کند. (2)
اما آقای رضا پهلوی در طول عمر سی ساله سیاسی خود چکار کرده است که شایان ذکر یا در خور توجه باشد؟ تنها کاری که رضا پهلوی برای شهرتش کرده این است که از شکم مادر به دنیا آمده است و دکتر نوری علا به خطا همین شهرت را یک «سرمایه ملی»می نامد. رضا پهلوی نه تنها یک سرمایه ملی نیست بلکه یک ننگ ملی است. او نماینده بی حاصلی و بی عملی و رخوت گروهی از مردم ماست که تا قبل از انتخابات خرداد ۸۷ حاضر به هیچ تحرک سیاسی نبودند. عمر سیاسی رضا پهلوی عبارت است از سخنان گاه و بی گاه پریشان است که تنها بعد ازادوار طولانی مدت فطرت به عرصه ظهور می آیند. او یک روز طرفدار جنبش سبز است و یک روز می خواهد پادشاه شود. وقتی قاطبه مردم را در خیابانهای تهران می بیند، می گوید به رییس جمهوری موسوی تن می دهد (3) و وقتی موسوی را دربند و مردم را خاموش می یابد دوباره سودای پادشاهی به سرش می زند (4).
الاکلنگ سیاسی او به اینجا ختم نمی شود، سی سال کارنامه سیاسی رضا پهلوی هیچ نقطه درخشانی ندارد. به یاد ماندنی ترین عمل سیاسی او در سال ۱۳۸۱ بود که نظریه "نافرمانی مدنی" را مطرح کرد که هیچ تاثیری در جامعه ایران نداشت و حتی امروز هم که قیمت گاز و آب و برق سر به فلک زده کسی هنوز حاضر به نافرمانی مدنی نیست. ایشان یا معنی نافرمانی مدنی را نمی دانند یا بی اطلاعند که در کشوری که حقوق اولیه سیاسی وجود ندارد، نافرمانی مدنی بی معنا است.
اما بعد از اعلام همین طرح، او به یک سکوت طولانی مدت فرو میرود. این سکوتهای بی معنی و طولانی البته از ویژگیهای فرح و رضا پهلوی است که تا کوچکترین صدایی از اعتراض از ایران بر می آید سعی می کنند خود را در عرصه سپهر همگانی مطرح کنند و وقتی که سر و صداها می خوابد آنها هم به لاک خویش فرو می روند. بارزترین نمونه آن وقتی است که خمینی از سر منبر برایش پیغام فرستاد «پسر» اینها به دنبال پول تو هستند و او به یک خواب خرگوشی طولانی در دهه شصت فرو رفت.
ازینروست که حتی مطرح کردن این فرد به عنوان یک «سخنگو» گرچه ممکن است، جمعی از سلطنت طلبان را گرد سکولارهای سبز جمع کند و دکتر نوری علا را برای مدتی از از تنهایی سیاسی بیرون آورد اما پدیده ای است شوم که حقیقت را پایمال می کند. حقیقت این است که رضا پهلوی بدون ثروت و شهرت خانوادگی اش هرگز حرفی برای گفتن نداشته و ندارد. شهرت رضا پهلوی نه بدلیل سکولار بودن اوست بلکه به دلیل گذشته ی تاریک اوست. پیام سکولاریسم نو پیامی برحق است اما هر کس که سکولار است لزوما طرفدار برابری و عدالت و آزادی نیست. سکولاریسم تنها پیش شرط رسیدن به دموکراسی نیست، تا زمانی که فرایند ساختار تولید سرمایه در ایران دگرگون نشود دموکراسی در ایران میسر نخواهد بود و این چیزی است که رضا پهلوی به آن عقیده ندارد و هرگز در جهت آن نکوشیده است.
شاید این اشتباه سیاسی طرفداران سلطنت بوده که در یک خطای استراتژیک به جای خانم فرح دیبا پسرش را به عنوان رهبر اپوزیسیون مطرح کرده اند چراکه حداقل استقلال فکری خانم فرح دیبا برای کسانی که تاریخ می خوانند امری بدیهی است.
در آخر باید گفت که این گونه اتحاد ها هیچ سابقه خوشی در تارخ معاصر ایران ندارند به یاد بیاورید که رئیس جمهور قانونی ایران به سازمان مجاهدین خلق پیوست و آن افتضاح به بار آمد. فراموش نکنید، خلیل ملکی را که آنقدر انتخابهای سیاسی اش کسل کننده بود، که حتی به جبهه ملی دوم راه نیافت. یادمان باشد که احزاب توده و چریکهای فدائی با آن سابقه طولانی و فعالیتهای سیاسی به دام خدعه خمینی افتادند. بیاد بیاوریم سیاستمداران کهنه کار جبهه ملی را که فریب دروغهای خمینی را خوردند و برایش دولت تشکیل دادند. امروز اگر سکولارهای سبز به دنبال حقانیت (مشروعیت) مردمی هستند، تمام سرمایه گران بهای سیاسی خود را بر سر این پیوند شوم با قائله پهلوی خواهند گذاشت. روشنفکران سکولار ما چون محمد رضا نیکفر ، ماشالله آجودانی و اسماعیل نوری علا شاید به تعداد اندک باشند اما تاریخ قضاوت خواهد کرد که پیامشان بحق بوده است.
انگشت شمارند هموطنان اندیشمندی که حاضر به اعتراف خطای خود باشند اما شاید دکتر نوری علا با اعتراف به این اشتباه تاکتیکی خود شراب ریخته را به پیمانه باز گرداند. او در مقام یک استاد می تواند با این کارش به ما جوان ترها درسی بیاموزد، که همواره با ذهنی فعال، جویا، عینی و پویا به بررسی مسائل می نشینم و حقیقت جاودانی را فدایمصلحت سیاسی نمی کنیم. امروز شاید دست در دست طرفداران سلطنت گذاشتن شمار جمع سکولارها را فزون کند اما در بلند مدت این کار هم یک خطای سیاسی است و هم پشت کردن به حقیقت.
(1) "معمای رضا پهلوی" نوشته اسماعیل نوری علا
(2) مصاحبه اسماعیل نوری علا با علیرضا میبدی. تلویزیون پارس
http://www.youtube.com/user/Puyesh?feature=chclk#p/u/6/C66rHZDDMKA
(3) گفتگوی رضا پهلوی با صدای امریکا
http://www.rasanehiran.com/vdcg.39qrak9yypr4a.html